《سناریو🍪》[درخواستی]《BTS》
وقتی عضو هشتمی و اومدین ایران پیش مامان بابات و بهت میگن باید با پسرخالت ازدواج کنی...
( پسرخالش قبلا بهش تجا.وز کرده و پسرا خبر دارن)
برای ا/ت چی کار میکنن و به مامان بابای ا/ت چی میگن(یه تیکشو حذف کردم😁)
نامجون:اون قرار نیست باکسی ازدواج کنه
بابا ات:بعد به تو چه پسر جون کیه ات هستی مگه
نامجون:عه دامادتون ونمیشناسین
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
جین:نه من نمیزارم یا اون پسره عوضی ازدواج کنه
بابا ات: پسر جون یاد نگرفته وسط حرف بزرگترا نپری؟
جین:نه ونمیخوامم یاد بگیرم وات هم قرار نیست با اون پسره ازدواج کنه
بابا ات:اینش که به تو مربوط نیست وات هم قراره با اون ازدواج کنه
جین:چطور میتونی اجازه بدی دخترت پیش یه آدم متجاوز که قبلا بهش. تجاوز کرده زندگی کنه
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
مامان ات:خب ات هم که راضیه(تو مهمونی بودین و پسرخالت ومامان وباباش هم بودن)
ات:ولی ماما...
پسرخاله ات:مشکل چیه بیبی؟
شوگا:بیبی؟اگه میخوای جنایت از این در بیرون نره دیگ همچین عنی نخور ات هم قرار نیست با تو ازدواج کنه
بابا ات:به تو چه چرا نباید باهاش ازدواج کنه(روبه شوگا)
شوگا:به خودش بگین براتون تعریف میکنه که چطور به ات تجاوز کرده
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
جیهوپ:مث نامجون
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
ات:بعد اینکه مامان وبابا همچین حرفی زدن بغض میکنی وسرت گیج میرع نزدیک بود بیوفتیم که جیمین
میگیرتت
جیمین:ببخشید آقای لی من نمیتونم اجازه بدم ات با اون پسره ازدواج کنه
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
تهیونگ:مث جونگ کوک
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
جونگ کوک:مث شوگا(😁مشکل کمبد دیالوگه)
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
بد نیست لایک بکنیا
( پسرخالش قبلا بهش تجا.وز کرده و پسرا خبر دارن)
برای ا/ت چی کار میکنن و به مامان بابای ا/ت چی میگن(یه تیکشو حذف کردم😁)
نامجون:اون قرار نیست باکسی ازدواج کنه
بابا ات:بعد به تو چه پسر جون کیه ات هستی مگه
نامجون:عه دامادتون ونمیشناسین
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
جین:نه من نمیزارم یا اون پسره عوضی ازدواج کنه
بابا ات: پسر جون یاد نگرفته وسط حرف بزرگترا نپری؟
جین:نه ونمیخوامم یاد بگیرم وات هم قرار نیست با اون پسره ازدواج کنه
بابا ات:اینش که به تو مربوط نیست وات هم قراره با اون ازدواج کنه
جین:چطور میتونی اجازه بدی دخترت پیش یه آدم متجاوز که قبلا بهش. تجاوز کرده زندگی کنه
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
مامان ات:خب ات هم که راضیه(تو مهمونی بودین و پسرخالت ومامان وباباش هم بودن)
ات:ولی ماما...
پسرخاله ات:مشکل چیه بیبی؟
شوگا:بیبی؟اگه میخوای جنایت از این در بیرون نره دیگ همچین عنی نخور ات هم قرار نیست با تو ازدواج کنه
بابا ات:به تو چه چرا نباید باهاش ازدواج کنه(روبه شوگا)
شوگا:به خودش بگین براتون تعریف میکنه که چطور به ات تجاوز کرده
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
جیهوپ:مث نامجون
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
ات:بعد اینکه مامان وبابا همچین حرفی زدن بغض میکنی وسرت گیج میرع نزدیک بود بیوفتیم که جیمین
میگیرتت
جیمین:ببخشید آقای لی من نمیتونم اجازه بدم ات با اون پسره ازدواج کنه
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
تهیونگ:مث جونگ کوک
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
جونگ کوک:مث شوگا(😁مشکل کمبد دیالوگه)
{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}{♧}
بد نیست لایک بکنیا
۷.۶k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.